وقتی بحث الهام گرفتن از طبیعت پیش میآید، ناخودآگاه ذهن همه ی ما به سمت تابلوهایی میرود که ناتورالیسمها (طبیعتگراها) در سدهی نوزدهم میلادی خلق میکردند. تصاویری که طبیعت را به شکلی دلپذیر از منظر دید نقاش نمایش میداد.
البته ناتورالیستها فقط محدود به نقاشان نمیشدند و هنرهای تجسمی نیز از این سبک بهره میبردند. اما در میان هنرمندانی که طبیعت را دستمایهی خلق آثار خود قرار میدادند، کسانی هم بودند که میگفتند ناتورالیستها خیالپرداز هستند و فقط تجسم و تخیل زیبای خود را به تصویر میکشند، نه خود طبیعت را!
رئالیستها یا واقعگراها گروه دیگری بودند که طبیعت را به همان صورت که بود به نمایش میگذاشتند. خواه زشت، خواه زیبا!
این دوگروه بزرگترین و مشخصترین هنرمندانی بودند که از طبیعت به صوریترین شکل ممکن الهام میگرفتند و آثار آنها دقیقا منعکس کنندهی مناظری بود که هنرمند در طول حیات خود میدید.
در این میان اما کمتر مکتب هنری را میتوان یافت که از طبیعت الهام نگرفته باشد. از صحنههای روزمرهی رومانتیسمها که کمی با شکوه روحانی همراه میشد تا شاخ و برگ و پیچ و تابی که روکوکو با خود داشت، همه نشانی از طبیعت دارند.
با گذشت زمان و نزدیک شدن به هنر معاصر درمییابیم که هنرمندان نه تنها از طبیعت که حتی از دیگر آثار هنری نیز برای خلق اثر خود الهام میگیرند.
برای مثال یکی از معروفترین و اثر گذارترین هنرمندان قرن بیستم، واسیلی کاندینسکی، در تدوین سالنامهی سوارآبی که در سال ۱۹۱۲ همراه با فرانتس مارک منتشر میکرد، از کنسرت یک آهنگساز در وین الهام گرفته بود!
کاندینسکی در کتاب معنویت در هنر که در همان سال منتشر شد توضیح میدهد که چگونه در تابلوهای خود هر رنگ را به عنوان نمادی از یک ساز بکار برده است. به همین دلیل است که از آثار او با عنوان تصنیف یا موسیقیای به زبان نقاشی یاد میکنند.
در هنر معاصر الهام از دیگر شاخههای هنری و آمیختن احساسات با هم بسیار بیشتر از هر زمانی دیده میشود. از ساختمانهای مارپیچی که یادآور پوستهی حلزوناند گرفته تا مجسمهی پرنده در فضا اثر برانکوزی.
اما چگونه میتوان نتهای موسیقی را به رنگهای روی تابلو و برگ درختان را به مجسمهای مفهومی تبدیل کرد؟
اولین و مهمترین قدم خوب دیدن و خوب شنیدن است. در هر سطح هنریای هستید از آثار بزرگان تاریخ سرسری عبور نکنید. با نگاهی گذرا به تابلویی که کاندینسکی خلق کرده چیزی جز اشکال هندسی درهم نمیبینید.
اما کافیست جایگاه هنر در زمانی که تابلو خلق شده، هدفی که نقاش به دنبال آن بوده، ترکیب بندی در تابلو و حتی وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان را بدانید تا متوجه شوید چرا کاندینسکی، کاندینسکی شده!
پس در قدم اول برای اینکه درک کاملی از اثرهنری و حتی طبیعت داشته باشید اطلاعات کامل و جامعی نیاز دارید. پس خوب ببینید، خوب بشنوید و خوب بخوانید!
در قدم بعد سعی کنید مقلد خوبی باشید اما دقت کنید که بزرگترین تلهی این مرحله این است که نتوانید از آن عبور کنید و برای همیشه زیرسایهی هنرمندان دیگر بمانید.
برای شروع خوب است یک هنرمند را در هر سبکی که میخواهید انتخاب کنید. آثار هنرمند را تحلیل کنید و به فضای ذهنی هنرمند نزدیک شوید.
بعد از آنکه شناخت خوبی از هنرمند پیدا کردید سعی کنید اثری در همان سبک و به همان روال خلق کنید طوری که مخاطب به محض روبرو شدن با اثر شما به یاد هنرمند مورد نظر شما بیفتد.
اینکار یکی از تمرینهای دانشگاهی در رشتههای مختلف نیز هست و به درک شما از هنر و خلق اثر هنری کمک بزرگی میکند.
حال سعی کنید از هنرهای دیگر الهام بگیرید. برای اینکار باید دقیقا مراحل قبل را گذرانده باشید. فرض کنیم میخواهید با الهام از یکی از سمفونیهای بتهوون تابلوی نقاشی بکشید یا مجسمه بسازید و ... .
ابتدا باید با دوران زندگی بتهوون و فضای جامعهای که در آن زندگی میکرده، آشنا شوید. آثار هنری چیزی جز بازتاب روحیات هنرمند و دید او به جهان نیستند. بار اول که به قطعهی موسیقی موردنظر گوش میدهید، احساس خود را جایی یادداشت کنید. در مصرف کردن کلمات خسیس نباشید!
سعی کنید دقیقا شرح دهید به چه چیزی فکر میکنید و چه احساسی دارید. چندبار دیگر اینکار را تکرار کنید و سعی کنید هربار احساسات عمیقتر و دلیل به وجود آمدن این احساسات را کشف کنید.
کمی که تلاش کنید به مرور میفهمید که چرا و چه حسی از شنیدن این موسیقی پیدا میکنید و بعد میتوانید به سبک کاری و در حوزهی هنری خود اثری را خلق کنید که دقیقا همان حس را در مخاطب ایجاد کند.
این سختترین و عمیقترین نوع الهام از محیط پیرامون و دیگر آثار هنری است. در شکل سطحیتر میتوانید دقیقا چیزی که میبینید را خلق کنید. در این روش میبینید که ساختمانی شما را به یاد برگ درخت میاندازد و یا مجسمهای شهری برایتان یادآور جریان آب است. بدین ترتیب هنرمند دقیقا چیزی که میدیده را به زبان هنری خود ترجمه میکند.
در نهایت باید بدانید که خلق یک اثر هنری نه کاری دشوار و نه پیچیده است. شاید بسیاری از مواردی که ما اشاره کردیم را بدون نگاه جزئینگر انجام میدادهاید، اما دقیقا همین نگاه دقیقتر و موشکافانهتر است که شما را از سطح دید هنری به عمیقترین و الهام بخشترین سطح آن میرساند.
همین حالا ابزار هنری خود را بردارید و اثری به وجود بیاورید. بعد سعی کنید این مراحل را دنبال کنید و کار خود را با این دید بازآفرینی کنید. مطمئن باشید تفاوتی که در اثر نهایی ایجاد میشود، شگفت انگیز خواهد بود.